آشغالي به اسم افطار

لوركا ياري
lorcca@yahoo.com

دختر بچه هشت نه ساله به نظر ميرسه . لاغر و رنگ پريده . با گونه هايی كه گود افتاده و اصلا شبيه اون فرشته های چشم درشتی نيست كه توی قصه های شاه پريون كنار درختها مينشينند و با گنجشكها بازی ميكنند . او آرام و منتظر كنار علائدين نشسته و سعی ميكنه خودش رو بيشتر جمع كنه تا بيشتر گرم بشه . مادر كنار پنجره نشسته و گوشش رو لای پنجره نيمه باز گرفته و به كوچه ی خالی نگاه ميكنه . مردی با چند پلاستيك پر از كوچه ميگذرد . مادر چشمهاش رو روی هم ميذاره . دخترك ميگه : مامان ميشه پنجره رو ببندی ؟ - منتظرم اذان رو بگن . دختر بچه با خجالت ميگه آبجی كه بياد اذان رو گفتن ؟ مامان با لبخند ميگه : شايد . و پنجره رو ميبنده و ميشينه كنار دخترك . موهای دخترك نرمه . نه مثل دختر شاه پريون . اما اونقدر نرم هست كه از لای انگشت سر بخوره و آدم ياد ماسه های خيس ساحل بيفته .
- مامان ؟ - جانم ؟ - آبجی ميتونه نون بگيره ؟ - آره كه ميتونه عزيزم - اگه نونوايی خلوت باشه چی ؟ - چه فرقی داره ؟ - خوب اگه خلوت باشه نونوائه ميگيردش كه ! مادر دستش رو با عجله از لای موهای دخترك بيرون ميكشه و با اخم ميگه : ديگه نبينم از اين حرفها بزنيها . آبجی پول داره . چه شلوغ باشه . چه خلوت نون و ميگيره . و بعد انگار خجالت كشيده باشه ادامه ميده : تازه تنور آخر هميشه صلواتيه . دخترك ساكت ميشه . مادر هم همينطور .
دختر بچه خوابيده . مادر چشمهاشو بسته . هوا تقريبا تاريك شده . دختری جوان با عجله از پله ها بالا ميدوه و در خونه رو باز ميكنه و با وحشت ميگه : اذان رو گفتن مامان ؟ مادر لبخند ميزنه . دختر جوان بسته هايی رو روی زمين ميذاره و ميره طرف دختر بچه و بغلش ميكنه . دختر بچه از خواب ميپره . جعبه های شيرينی و بسته هايی كه اونجاست رو نگاه ميكنه و به مادرش نگاه ميكنه . دختر جوان بلند ميشه و ميره طرف اتاق . مادر ميپرسه اينها رو از كجا آوردی ؟ دختر ميگه : من افطار كردم . شما بخورين . و در اتاق رو پشت سرش ميبنده .
مادر در اتاق رو باز ميكنه . دخترك داره گريه ميكنه . سرش پايينه . مادر با وحشت كنارش زانو ميزنه و دستش رو ميكشه كنار گردنش و ميپرسه : گردنت چی شده ؟
ميگن فرشه روزه شو . با گريه افطار ميکنه …

 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

30929< 2


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي